سفرنامه ی وان – خانم فرنوش
۲۱ بهمن ۹۳ بود که شب ساعت ۱۲ از تهران به سمت مرز رازی راه افتادیم.
توی راه تقریباً بعد از زنجان بود که بخاطر کولاک و برف شدید مجبور شدیم کنار بزنیم و یه کمی هم استراحت کنیم.
بماند که انقدر سرد بود که بخاری جواب نمیداد. ساعت حدود ۵ صبح بود که دوباره راه افتادیم.
خیلی راحت به شهر خوی رسیدیم و از اونجا هم مسیر مرز رازی رو سوال کردیم و راهنماییمون کردن و خلاصه تو اون هوای بارونی رسیدیم به یه پاسگاه که سربازش گفت که سیستم قطعه و همه دارن برمیگردن،
بنظر من برگردین و بیخودی معطل نشید. قبول نکردیم و به راهمون ادامه دادیم.
سفرنامه ی وان – خانم فرنوش
وقتی رسیدیم دیدم حق با اون سربازه بود، یه سری منصرف شده بودن و داشتن برمیگشتن.
اما من خیلی حیفم میومد که برگردیم، امید داشتم که میتونیم رد بشیم.
فکر کنم حدود ساعت ۱۱ اونجا بودیم. به اندازه ۲۰۰ نفر جمعیت جمع شده بودن، اصلاً باور کردنی نبود.
خلاصه بعد از چند ساعت رد شدیم و سوار ون های وان شدیم و رفتیم به سمت هتل.
با توجه به اینکه خیلیا به وان سفر کرده بودن هتل ها جا نبود.
خوشبختانه شانسی که اوردم من از اینجا هتل فواد رو رزرو کرده بودم،
در صورتیکه اصلاً مطمئن نبودم که اونجا میریم،
فکر میکردم به موقع میرسیم و فرصت برای گشتن یه هتل خوب خواهیم داشت.
همزمان با ما یه خانواده سه نفره وارد هتل شدن و درخواست اتاق کردن ولی جا نبود،
با ناامیدی(چون فقط با یه اسم و تاریخ رزرو انجام داده بودم) اسممو دادم و دیدم خوشبختانه سر قولشون بودن
و با اینکه هیچ شماره و اطلاعات تماسی از من نداشتن اتاقامونو نگه داشتن.
اتفاقا جای خوبی رو هم بهمون دادن. وسایلمونو گذاشتیم و تصمیم گرفتیم یه چرخی بزنیم.
ما فقط همون شب و یک روز کامل رو وقت داشتیم بنابراین فقط به فروشگاه دفاکتو و ال سی سر زدیم و هرچی لازم داشتیم خریدیم.
شب اولی که اونجا بودیم همسرم معده درد بدی گرفت و رفتیم سراغ یه داروخونه رو گرفتیم و داشت تعطیل میکرد .
خلاصه درد معده رو توضیح دادم و یه قرص گرفتیم و همین امر باعث آشنایی ما با آقای Omer متصدی داروخونه شد.
با راهنمایی دوست جدیدمون رفتیم Mevlana Kebab که واقعاً غذاش بینظیر بود،
کباب خوشمزه و نون تنوری تازه، دوغ خوشمزه که روش کلی کف داشت و توی کاسه ریخته بودن
و باید یا سر میکشیدی یا با قاشق میخوردی، خلاصه به همراه سالاد و تشریفات خاص خودشون.
خیلی عالی بود. فرداش رفتیم کلی خرید کردیم و ولی متأسفانه چون همش فکر اینو میکردیم که
وقت نداریم اونجوری که باید از خریدمون لذت نبردیم،
هرچی که لازم داشتیم یا اینکه قیمتش خوب بود رو سریع به سبد خریدمون اضافه میکردیم.
متأسفانه وقت نشد فروشگاه میگروس بریم و به یه فروشگاه دیگه که نرسیده به دفاکتو بود(اسمش یادم نیست) بسنده کردیم و یه خرده شکلات خریدیم.
یکی دوبار به فروشگاه ماوی رفتیم ولی قیمتا بالا بود و آف نخورده بود.
تا اینکه صبحی که میخواستیم راه بیفتیم یک ساعت قبلش برای خرید یه پالتو از ماوی وارد مغازه که شدیم از فروشنده پرسیدم که چرا تخفیف نخورده؟
که بهمون گفت اجناس تخفیف خوردمون طبقه بالاست.
وقتی وارد طبقه بالا شدیم دیدیم قیمتها برابر با فروشگاههای دفاکتو و ال سی ولی کیفیتا عااااالی،
خیلی پشیمون شدیم که چرا زودتر نیومده بودیم.
خلاصه سریعا ً یه پالتو، بارونی و چندتا لباس واقعاً شیک از اونجا خریدم
که این قیمتاشون به ترتیب ۱۷۰، ۶۰، ۲۰ لیر بود. اینه که دفعه ی بعد حتماً از ماوی شروع میکنم.
یک ماوی کارت هم بهمون دادن که با خرید چهارنفرمون یه مبلغی تو کارت سیو شده بود که
میتونستیم باهاش دوباره خرید کنیم.
ولی خب نه وقت چرخ زدن داشتیم و نه اینکه پولشو داشتیم که بذاریم رو مبلغ کارت
و خریدمونو انجام بدیم. این شد که دو تا رژ و ۶ تا لاک ماوی برداشتیم.
تعجب میکنم از یه سری که تو خاطراتشون نوشته بودن که
واسه برگشت به مشکل بر خوردن یا اینکه ماشین سر ساعت مشخصی اومده دنبالشون.
من یه کارت داشتم که واسه راننده های مرز بود، شب قبل از حرکت،
از رسپشن خواستم شمارشو برام بگیره و باهاش صحبت کردم و برای ساعت ۹ قرار گذاشتم.
بعد پشیمون شدیم و دیرتر انداختیم و ازش خواستیم ۱۱ بیاد.
خلاصه اومد و با چند نفر دیگه هماهنگ کرده بود راه افتادیم به سمت مرز.
برگشتنی ما کمتر از ۵ دقیقه از مرز ترکیه خارج شدیم و وارد خاک ایران شدیم.
وقتی به خریدام نگاه کردم دیدم اکثراً سوغاتی بود، این تجربه شد که دفعه بعدی که رفتیم فقط به فکر خودم و همسرم باشم و برای خودمون خرید کنیم.
یادم رفت بگم که روز آخر واسه خریدن یه قرصی که تو ایران نیست
به همون داروخانه هم سر زدیم و وقتی Omer ازمون پرسید چطور بود،
گفتیم جای خاصی نداشت و ما هم فرصتشو نداشتیم.
ازمون خواست تابستون بریم و مهمونش باشیم تا با هم بریم کنار دریاچه
و از خوردن چای در سماور ذغالی لذت ببریم.
بهترین وقت سفر به وان چه زمانی است ؟
در آخر از آقای ضربی تشکر میکنم که با راهنمایی ایشون خیلی راحت کارمون راه افتاد.