سفر وان هم فال هم تماشا !

سفر وان هم فال هم تماشا : عصبانی از خرید لباس عید  برگشتیم،

نه برای دخترم تونسته بودم چیزی بخرم و نه برای پسرم، مدام سر فرهاد غر میزدم که چرا زودتر نرفتیم .

حرف بالا گرفت و یکم سر هم داد کشیدیم.

یکم با خودم کلنجار رفتم، اون طفلی هم مقصر نبود.

یه شلوار جین برای دخترم ۱۲۰ تومن، یه دست لباس خیلی معمولی برای وقتی که مهمون میاد ۸۰ تومن !

حساب کردم فقط خرید لباس برای دخترم که دیگه بزرگ هم شده بود و براش خیلی مهم بود ۴۰۰ هزینه بر میداشت،

تازه خیلی چیزا را هم باید حذف میکردیم.

گوشیمو برداشتم رفتم توی اتاق و در رو رو خودم بستم،

مثل وقتایی که حوصلم سر میرفت رفتم توی تلگرام،

کانال اموزش زبان ترکی یه بنر گذاشته بود خرید ارزان  از ترکیه،

اول اعصابم بدتر به هم ریخت خواستم اون کانالو ترک کنم،

بعد یهو وسوسه شدم بیام و کانالو ببینم و بهشون یکم بخندم،

شاید برای روحیه ام خوب باشه. کانال سفر زمینی ترکیه !

کانال تلگرام راهنمای سفر زمینی به ترکیه

 

وارد کانال شدم کم کم خاطرات و مطالب داشت منو از راه به در میکرد.

سه ساعت توی کانال و سایت چرخیدم، برام باور کردنی نبود،

اولین کاری که کردم رفتم سراغ گذرنامه ها دقیقا هفت ماه اعتبار داشتن،

چهار سال پیش قرار بود بریم برای عتبات که اونم قسمتمون نشد و گذرنامه ها داشت خاک میخورد.

فرهاد هم از کانال استقبال کرد حسابی دیگه محو کانال شدیم به بچه ها هم چیزی نگفتیم.

سفر وان هم فال هم تماشا

با مادرم صحبت کردم یه شب بچه ها پیشش بمونن تا ما برای خرید بریم و برگردیم، اون هم پذیرفت،

چهارشنبه من رفتم بانک ملی و برای دو نفر توی دو تا فیش عوارض را واریز کردم.

  چهارشنبه ساعت ۶ از تهران با بچه ها راه افتادیم سمت هشتگرد،

توی هشتگرد بچه ها را گذاشتیم خونه مادرم  و شام را همونجا خوردیم و راه افتادیم.

مسیرمون به ترتیب ابیک، قزوین، تاکستان، ابهر، خرمدره، زنجان، میانه، تبریز؛ صوفیان، مرند، خوی، قطور و آخرش هم مرز بود

کله سحر رسیدیم مرز رازی، توی قطور نون تازه خریدیم و توی پارکینگ مرز

جاتون خالی نیمرو زدیم و صبر کردیم تا مرز باز بشه و بعد رفتیم. ت

عداد زیادی نبودیم، گذرنامه ها را مهر زدن و از مرز رد شدیم،

اونور ده پونزده نفر تو صف بودن و مرز ترکیه هنوز باز نشده بود. کلی ادم بهمون اضافه شد

منتهی ما جلوی صف بودیم. وقتی در مرز ترکیه باز شد

ما بعد از بیست دقیقه وارد خاک ترکیه شدیم و با ون ها به سمت وان رفتیم.

بازار روس ها در وان ترکیه

 

به محض رسیدن یه جایی گرفتیم و سریع به سمت خیابون جمهوریت رفتیم

و خریدها را بر اساس اولویت شروع کردیم

باور کردنی نبود، به ترتیب اولویت و پولی که داشتیم به ما هم نوبت رسید و خرید عیدمون را انجام دادیم،

با  یک تومن همه خریدهامون  را انجام داده بودیم و حسابی راضی بودیم،

هتل هم نفری ۴۰ لیر شده بود، تا ظهر همه ی خریدهامون انجام شد،

بعد از ظهر هم یه سر به فلو زدیم و نفری یه کفش هم انتخاب کردیم

فروشگاه کفش FLO در وان

از اونجاییکه بوت خیلی ارزون بود من ترجیح دادم به جای کفش عید بوت بخرم

 

البته اخر کار یه مقدار پول اضافه اومد که با یکمم چونه تونستیم یه کفش خوب عید هم برای من بخریم.

فردا اول وقت بیدار شدیم و رفتیم پیاده روی، یه عالمه عکس از داخل شهر گرفتیم

منتهی چون خیلی زود بود فقط نونواییا با صبحونه فروشیا باز بودن.

البته دیگه پولی هم برای خرید نمونده بود.

چون پولی هم نمونده بود بهتر دیدیم زودتر برگردیم اومدیم هتل و بهشون گفتیم یه ون بگن بیاد،

گفتن قبلا یه مسافر هم درخواست کرده و یه ون داره میاد.

تا ساکمونو بیاریم پایین ون هم رسیده بود و ما گذرنامه هارو گرفتیم و سوار شدیم و به سمت مرز اومدیم

ساعت یازده به وقت ایران از مرز رد شدیم و دوتایی یه ساک متوسط داشتیم،

ارزیاب گذرنامه هامونو گرفت و پرسید خریدتون همینه؟؟؟

گفتیم بله خرید عیدمونه، گذرنامه ها را باز نکرد و گفت مبارکتون باشه.

ساعت ۷ رسیدیم هشتگرد دخترمون که با شک به قضیه نگاه میکرد

و خیلی هم وسواس داشت و از اینکه همراهمون هم نبرده بودیمش یکم دلخور شده بود

با دیدن خرید هامون حسابی جا خورد و حسابی خوشحال شد.

البته  داستان پسرا با دخترا یکم فرق میکنه،

پویا بیشتر با سوغاتی خوراکی سرگرم بود وقتی بهش گفتم بیا لباساتو بپوش ببین خوبه خیلی راحت گفت:

بزار تو کمد هر وقت لازم داشتم میپوشمش میبینیم خوبه یا نه!

2 دیدگاه دربارهٔ «سفر وان هم فال هم تماشا !;

  1. مبارکتون باشه هر چی خریدید .هیج توضیحی از فروشگاه ها و شهر وان ننوشته بودید .من فقط به این دلیل لایک کردم چون خوشحال شدم که از خریدتون راضی بودید 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خروج از نسخه موبایل